چرا اغلب زنان پس از ازدواج دچار افسردگی میشوند؟
نوشته شده به وسیله ی mani rahnama در تاریخ 94/3/31:: 12:20 صبح
زن و مرد به واسطه نیازهای مختلف جسمی و عاطفی به هم دل می بندند و باهم زندگی مشترک را آغاز می کنند به امید اینکه همیشه بتوانند ازعشق ومحبت یکدیگر سیراب شوند و فارغ از رنج تنهایی مأمن وپناهی برای ابراز عشق و بیان هم دلی بیابند، ودر نهایت از کنارهم بودن به آرامش و لذت برسند.
از آنجا که مردان به دلایل مختلفی همچون ساختار مغزی و جسمی ونوع فعالیتهایی که بر عهده نسل مرد قرار داده شده و شرایط اجتماعی وفرهنگی ، پس از سیراب شدن از نیازهای مختلف عاطفی و غریزیبه دیگر فعالیتهای روزمره خود مشغول می شوند و رابطه احساسی وعاطفیشان کم رنگ می گردد،
و به سراغ وظیفه اصلی که همانا کار و موقعیت های اجتماعی می روند و تادوره بعدی نیاز خود،همسر یا زن مورد علاقه خویش را به فراموشی میسپارند،و توقع دارند فریاد شکوه و شکایت زنان بلند نشودچراکه، این کارکرد برای روحیات و تمایلات مردانه بسیار طبیعی وعادی است.
اما اگر یک مرد بخواهد به شکلی زندگی کند که، در کنارخواسته ها و تمایلات خود،خواسته و نیاز زن مورد علاقه خود را در نظربگیرد لازم است،یک سری مهارتها و تواناییهایی را کسب کند و بهموضوعاتی توجه نماید که نتیجه این توجهات جلب رضایت زنان بااحساس،معقول ووظیفه شناس است.
گاه مردان ادعا می کنند که پس از یک روز کاری، و پس ازرنجها و سختی هایی که در طول روز متحمل شدند، حق دارند، پس ازوارد شدن به خانه،وقتی را به خود اختصاص دهند و در این زمان به تفریحو استراحت شخصی مشغول شوندو زن مورد علاقه آنها اجازه ندارد از اوبخواهد ساعت های حضور در خانه را با هم تقسیم کنند،چرا که مردانخود وظیفه خویش را به خوبی می دانند و در زمان مقتضی همه عشق و محبتخود را به یکباره نثار او می کنند.
بیشتر مردان هم عقیده دارند که بعد از چند بار مقاومت می توانندهمه احساسات زنانه را تغییر دهند و برنامه ای پیش روی اوبگذارند تا همه عشق و نیاز خود را در یک موقع مقرر از مرد دریافتکند.
این طرز برخورد و خلقیات بیشتر از سوی مردانی است که جنس زن را بهخوبی نشناخته اند و تصور می کنند،همه احساسات و عواطف زنانه، با یکهمبستری و یک هم آغوشی برآورده شده و زنان تا نوبت بعدی هم آغوشی،هیچ نیاز عاطفی دیگری ندارند.
اما بر عکس برای زنان این نوع هم آغوشی، تبادل عشق و احساسات نیستبلکه بسیاری از زنان این نوع همبستری بی مقدمه را، یک نوع تجاوز محسوبمی کنند چرا که برای زنان عشق و محبتی معنا دار است که همیشهجاری و پیوسته باشد و تنها رنگ و بوی جنسی نداشته باشد.
مردانی که اهل تلاش و کوشش هستند خود را غرق کار و فعالیت می کنند ،این فعالیت به قدری آنها را سرگرم میکند که کمتر فرصت می کنند بهزندگی مشترک بینیشند و نیازهای عاطفی و روحی همسر خود را مد نظرقرار دهند.دسته دیگری از مردان که فرصت فراغت بیشتری دارند بعداز تشکیل زندگی مشترک گاه و بیگاه یاد دوران مجردی رازنده کرده و این اوقات را با دوستان سپری می کنند یا به رفتار وکارهایی مراجعه میکنند که این نوع رفتار برای آنها در زمان تجرد آرامشبدنبال داشته است.
اما مشکل اصلی از آنجا آغاز میشود که گاه این سر گرمی ها یاکار و فعالیت، مردان را کاملا به خود مشغول می سازد.مردان هم تصور میکنند همین که گاه و بیگاه در کنار همسر خود قرار میگیرند تا نیاز غریزی خود را رفع کنندبرای زن هم همین توجه وحمایت کافی است.
مردان اغلب با دوستان خود هم دردو دل کرده و زنان را موجودات زیادهخواه ، پر توقع و کنترل گر معرفی می کنند و یکدیگر راتشویق می کنند که نباید اسیر این زیاده خواهی های زنان شد. وبهتر استاز آنها فاصله گرفت تا از این راه به کنترل در آیند! البتهفرهنگ غلط اجتماعی هم به این امر دامن می زند و مردان تصور میکنند اگر به نیازهای زن توجه کنند، زنان بر آنها چیرهخواهند شد.
اما همین که زنان وارد زندگی مشترک می شوند بر آورده شدن نیازهایعاطفی و غریزی در آنها باعث می شود تا به زندگی و مردی که هستیخود را به پای او ریخته اند عشق بورزند.هر چه زمان میگذرد زن به همسر خود بیشتر وابسته می شود و دوست دارد برای تداوماین عشق و محبت از مرد مورد علاقه خود تضمین دریافت کند. مردان بابرآورده شدن نیازهای مختلف فرصت می یابند تا به وظایف اصلی خود مانندکار و فعالیتهای اجتماعی فکر کنند که افراط و زیاده روی در کار موجبجدا شدن فکر و اندیشه آنان و بدنبال آن دور شدن فیزیکی از همسر خویشمی شود.
اما در زنان، برآورده شدن نیازهای مختلف، همسو با احساسات و ساختارفکری آنها می باشد و آنان با سیراب شدن از عشق و محبت بیشتر به همسر وزندگی خود دلبسته می شوند. شکاف بین زن و مرد در خانواده هایی کهروابط اصولی و منطقی بین زن و مرد حاکم نباشد در زمان بچه دارشدن، به اوج خود می رسد. و هرچه تعداد فرزندان بیشتر باشد اینشکاف عمیق تر می گردد.
زنان با کمال ناباوری شاهد تلخ ترین تجربه خود می شوند .و همین تشویشو اضطراب ناشی از دور شدن مرد باعث رفتارهایی از آنان می شود که مردانتصور میکنند زنان موجودات پر توقع و زیاده خواه هستند.
زنان تصور می کنند که مردان با پرداختن به کار و فعالیت هایمختلف از انها دور می شوند و مردان هم تصور می کنند همین که در حد رفعنیاز خود به زن نزدیک می شوند کانون عشق و احساس او را سیراب میسازند.زنان برای کانون توجه شدن تلاش می کنند.گاه رفتار آنهاپر خاشگر می شود و گاه همچون مادر, همسر خود رامورد توجه قرار میدهند.آنها همه راهها را امتحان می کنند تا همسرشانآنگونه که آنان دوست دارند رفتار کند.
اما هنگامی که از تلاش خود نتیجه ای دریافت نکردند مأیوس وناامید می شوند.دسته ای از این زنان در سایه این ناامیدی و و احساس ناامنی، خود را به فعالیت های مختلف سرگرم می کنند و دسته ایدیگر دچار روان پریشی و افسردگی می شوند. درچنین زمانی اغلب مردان همسر خود را زنی می یابند که از همه جنبههای زندگی دل زده شده و نه تنها کوچکترین تلاشی برای بهبودزندگی ندارد بلکه این افسردگی همچون بختک برزندگی آنها سایه افکنده است.
این وضعیت برای مردان توجیهی است تا بیشتر به کار و فعالیتبپردازندیا از راههای گوناگون خود را سرگرمکنند.در این مقطع مردانی که با غیر از همسر خود رابطه برقرار می کننداز چنین زنان بیگانه بسیار راضی و خوشنود می شوند چوناین زنان بطور مقطعی از آنان انتظار دارند و هم اینکه چنین زنانیبیشتر به خاطر نیاز مادی خود با دیگران رابطه برقرار می کنند.واین زبانی است که برای چنین مردانی، قابل فهم تر از احساس زنانهاست.
بعضی مردان متمول هنگامی که از همسر خود فاصله می گیرند سعیمی کنند، فاصله میان خود و همسرشان را با پول و امکانات مادیفراوان پر کنند .اگر چه بسیاری از این زنان به شدت بهسمت مدگرایی و خرید های گوناگون رو می آورند، اما بههر حال همین زنان هم در وجود خود، خلاء عاطفی و روانی را حس میکنند.
به همین خاطر این افراد به دلیل عقده های روانی که در درون خود میریزند کاملا نا آرام و شکننده هستند.دسته ای از زنان هم به هنگامسرخوردگی از همسر خود به شدت به مسائل مذهبی , عبادت و راز ونیاز رو می آورند و از این راه آرامش را به خود تلقین می کنند.ازآنجایی که اغلب دینکاران نالیدن, گریه و اشک وآه را ترویج میکنند برای چنین افرادی مذهب و مراسم مذهبی پایگاهی استتا بار عقده های درونی خود را سبک کنند.
اغلب زنان توقعات سخت و غیر معقولی ندارند بلکه مردان به واسطه تفاوتهای مغزی و فرهنگی نمی توانند این نیازها را در راس برنامه خودقرار دهند یا نگرانند اگر به خواسته های عاطفی زنان توجهنشان دهند، آنها پر توقع بار بیایند، یا از ارزش مردانگیآنها کاسته شود.
اما این نوع مردان باید توجه داشته باشند که مهر ومحبت و مورد توجهبودن، حق طبیعی یک زن است،و محروم کردن او از این حق طبیعی موجب عصیانو سرکشی او یا موجب افسردگی یا بیماریش می شود.
بسیاری از زنان چون از این حق طبیعی محروم می شوند سعی می کننداختیار همه زندگی را دردست بگیرند تا از این راه کمبودهایخود را جبران کنند.در صورتی که مردان ماهر و با درایت باشند از راهمحبت به موقع، حتی زنان سلطه جو را هم به زنان مسئولیت پذیرتبدیل می کنند.
اینکه پیوسته توصیه می شود مردان نباید خود را اسیر خواسته هایزنانه کنند،این نیست که مردان باید زنان را از حق مسلمشان محروم کنندبلکه به این معنی است که هر انسان عاقلی موظف است در زندگی خودجانب اعتدال را رعایت کند و چنان خود را فرمانبر همسر (یا فرددیگر)قرار ندهد که لجام زندگی او از هم گسسته شود و ازنظر اجتماعی ارزش خود را از دست بدهد.
مسلم است اگر زنی مایل است در زندگی بیش از حد معقول ومعمول هزینه کند،یا توقعات او به شکلی است که نظام خانواده را به کلیویران می سازد باید در مقابل خواسته های چنین افرادی مقابله کردو هرگز ارزش های اخلاقی و تفکر خردگرایانه را نباید فدایهیچ فردی نمود.
نظام رابطه یک زن و مرد هم مانند یک سیستم شراکت مالی است که هر دوطرفمقابل سرمایه و تجربه خویش را وارد کاری مشترک کرده اند، تا در مقابلاین تعامل نتیجه یا سودی را دریافت کنند،حال اگر شما
بخواهید حقوق شریک مالی خود را نادیده بگیرید او عکس العمل نشانمی دهد و به هر ترتیب در مقابل تمامیت خواهی و بی توجهی شما واکنشنشان می دهد و در نهایت اگر به این نتیجه رسید که شما حق و حقوقاو را رعایت نمی کنید تصمیم به جدائی از شما را می گیرد.
برعکس شما هم نمی توانید حق و حقوق خود را به شریک مالی خود ببخشید یاسیاست های مالی غلط او را به نحوی اجرا کنید که سرانجام این شرکت منجربه ورشکستگی شود.
نظام خانواده و رابطه زن و مرد هم به همین شکل است و زن و مرد از راهادامه این ارتباط تصمیم دارند تا نیازهای عاطفی،روانی و جنسی خویش رابرآورده کنند و اگر قرار باشد طرف مقابل حق و حقوق آنها را نادیده بگیرد،آنها از این نوع رابطه یا زندگی سرخورده میشوند.
راه کار
زنان فهیم و با درایت عنوان می کنند که ما می دانیم که کار و تلاش ورسیدن به موقعیت های برتر اجتماعی در رأس هدف ها و تمایلات مردان استو ما انتظار نداریم مردان این هدف اصلی زندگی خود را فدای ماکنند اما ما دوست داریم این کار و فعالیت اجتماعی به نحوی برنامه ریزیشود که مردان فرصت داشته باشند
بخشی از زندگی شبانه روزی خود را معطوف ما کنند.ما اگراحساس کنیم مرد موردعلاقمان در کنار کار و فعالیت خود به یاد ماست واین توجه را حتی با یک تلفن زدن نشان می دهد،برای ما کافی است تا ازاو انرژی کافی دریافت کنیم،وحس کنیم که عشق و محبت او نسبت به مامستتر و مداوم است.
از سوی دیگر ما نیاز داریم تا مرد مورد علاقمان پس از فراغتاز کار و فعالیت اجتماعی پس از اینکه در کنارمان قرار گرفتساعتی را بطور واقعی به ما اختصاص دهد.نه اینکه تلویزیون تماش کند ویا روزنامه و کتاب بخواند و وانمود نماید که مشغول شنیدن حرف های مااست.
او اگر بخواهد در این ساعت که در کنار ماست به کارهای روزانه خودبینیشد، ما زود متوجه می شویم و احساس می کنیم کار روزانه خود را برما ترجیح می دهد.ما دوست داریم مردان این بیعت و این قراداد با همبودن را بطور دائم تمدید کنند و عشق و محبت خود را بر زبان جاریکنند.
برای ما کلمه "عزیزم دوستت دارم" مانند اکسیژن هوا ضروری و حیات بخشاست .ما از دنیای مرموز و اسرار آمیز مردان بیزاریم،ما دوست داریممردان ما را به خلوت فکری خود راه دهند و افکار،رؤیاها و آرزوهای خودرا شفاف و بی پرده برای ما بازگو کنند.
ما نمی خواهیم آنها همه وقت خود را به ما اختصاص دهند اما از سویدیگر انتظار داریم کار و فعالیت و دل مشغولی آنها آنقدر به درازانکشد که ما را به کلی فراموش کنند تا جایی که وقتی با ما هستند هم، بهامور دیگر خود فکر کنند.
ما دوست داریم وقتی خود را در اختیار مرد مورد علاقه خود قرار دهیمکه، از او، عشق و محبت مستمر و مداوم دریافت کرده باشیم،او به ما بهابدهد، برایمان ارزش قائل باشد و به ما بفهماند که، تنها برای رفع نیازجنسی خود در کنار ما قرار نمی گیرد و این کار او در تداوم عشق ومحبتی است که به ما دارد،
بنابراین ما از او امنیت،صمیمیت و وفاداری دریافت می کنیم و از اینراه به اوج لذت می رسیم.اما زمانی که احساس می کنیم او تنها موقع نیازجنسی خود،می خواهد به ما نزدیک شود،
او را یک بیگانه به تصویر در می آوریم که تنها قصد سوء استفادهاز ما را دارد، در حالی که هیچ ارزشی برای ما قائل نیست، پسطبیعی است که او عشق و محبت خود را در راه دیگری به مصرف میرساند،در این موقع حس بدی در ما بیدار می شود، احساس نا امنی، وحسی کهما را وا می دارد او را مورد باز خواست قرار دهیم.
ما زنان مانند شما مردان که در کار خود جدی و دارای برنامه ریزی هستیددر کار عشقبازی خود چندان جدی و خشک و با برنامه نیستیم،ما اهلناز کردنیم و شما باید ناز ما را بخرید. این نیست که وقتی به عشق ورزیو ابراز احساسات نیاز داریم، به طور سیستماتیک از شما بخواهیم به مامحبت کنید.
هنگامی که لب به گله و شکایت باز می کنیم،دنیا بر روی سرشما مردان خراب نشود که دنبال راه چاره باشید و مدام در گوشما زمزمه می کنید که راهکار چنین و چنان است،کافی است در آنلحظه، ما را بغل کنید دستی بر سر و صورتمان بکشید و با ما اظهار عشق وعلاقه کنید تا همه این گله و شکایت ها به عشق و دل دادگیمبدل شود.
در حقیقت گاهی یک راه جلب توجه ما غُر زدن است،ما غر می زنیم تاشما ما را نوازش کنید، ناز ما را بکشید و ما را مورد توجه خود قراردهید.
ما کار سختی از شما نمی خواهم که از مطرح کردن خواسته هایمان دلخورشدید،ما قصد کنترل دائمی شما را نداریم،ما پر توقع و زیاده خواهنیستم،شما مردان تصور نکنید اگر به ما عشق و محبت ورزیدید مالجام گسیخته و غیر قابل کنترل می شویم .
بر عکس عشق و محبت ما را رامتر وآرامتر می کند سطح توقعات ما راپایین می آورد، و خیالمان از جانب شما راحت می شود، که عشقی کهحق ما بود به دیگری نثار نمی کنید.شاید هم از اینکه نیاز به عشقما مداوم است مضطرب شدید؟
در نگاه اول برای شما مردان کمی بعید است که بتوانید یک باراضافی همچون یک عشق و محبت دائمی را با خود حمل کنید اما همینکهاین عشق در وجود شما لانه کرد و آن را به صورت ملکه ذهنی خود درآوردید،خیلی زود در می یابید که همین عشق یک آرامش بدون وصف به شماهدیه می کند که همین عشق می تواند شما را در مقابل بسیاری از آسیب هابیمه کند.
آنچه ما را خشنود و سرزنده نگه می دارد عبارت است از اینکهما از جانب شما مردان احساس تعهد و وفاداری و پایبندیکنیم،گاهی از ما تمجید،تعریف و تحسین کنید و از به زبان آوردنجمله"عزیزم دوستت دارم" کوتاهی نکنید، ما را به خلوتگاه ذهن خودراه دهید و از آنچه در ذهن می گذرانید ما را مطلعکنید،هرگز آدم مرموز و اسرار آمیز به نظر نیایید،
با ما مکالمه و ارتباط داشته باشید و به حرف هایمان خوب گوش فرادهیدهنگامی که با ما رابطه برقرار می کنید ما احساس امنیت وآسودگی خاطر می کنیم.
برای ما در زندگی اهمیت قائل باشید و برای اجرای برنامه هایزندگی نظر ما را هم جویا شوید،در زندگی گفتار و رفتاریداشته باشید که ما به ثبات قدم شما و قابل اعتماد بودنتان تکیهکنیم.در طول شبانه روز، فارغ از هر فکر متفرقه،
انگیزه
ذهن ما انباشته از باور است.بسیاری از این باورها نسل در نسل به مامنتقل شده و ما تصور می کنیم این باورها توسط دیگران بازبینی واصلاح شده ویا از ناحیه مقدس به ما منتقل گردیده است،
پس ما بدون آنکه آنها را نقد و برسی کنیم،برای تصمیم گیریدر زندگی خود به طور ناخودآگاه از این باورها کمک میگیریم.ابزار باز بینی باورها خرد است،
خرد زمانی می تواند وظیفه خود را انجام دهد که ما از راه مطالعه،تحقیق و استدلال آن را پرورش داده باشیم.انبوه باورهای فسیل شدهدر ذهن، به ما اجازه نمی دهد از خرد خود پیروی کنیم مگرآنکه آن را بیدار نگه داریم
کلمات کلیدی :