سفارش تبلیغ
صبا ویژن

با زیاده خواهی شوهرم در رابطه زناشویی چه کنم؟

با زیاده خواهی شوهرم در رابطه زناشویی چه کنم؟




چرا شوهر من صبر نمیکند تا یک بار هم که شده من برای رابطهزناشویی پیش قدم شوم؟

شوهرم همیشه از من رابطه زناشویی میخواهد
شهراد همیشه همسرش را برای رابطه زناشویی در فشارمیگذارد. کار به جایی رسیده که نازی از اتاق خوابشان متنفر شدهولی هیچ گاه به شوهرش "نه" نمیگوید، ولی از راههایدیگر تلافی میکند. آیا این زوج که همیشه در حال کیش و مات کردنهمدیگر هستند میتوانند به زندگی شان ادامه دهند؟ آیا اینزندگی دوامی دارد؟


نازی میگوید
چرا شوهر من صبر نمیکند تا یک بار هم که شده من برای رابطهزناشویی پیش قدم شوم؟ 
شوهر من هیچ وقت در رختخواب مرا راحت نمیگذارد . شاید فکرکنید بعد از 15 سال زندگی زناشویی تمایلات جنسی اش خاموش شدهباشد ، اما اینطور نیست – او هر روز از من رابطه زناشویی میخواهد.بعضی اوقات از کار زیاد خسته میشوم و کار رسیدگی به بچههاتمام توانم را میگیرد. اما وقتی که به شهراد میگویم امروزاصلا در موقعیتی نیستم که بتوانم با تو رابطه زناشویی داشته باشم ،اخم میکند و آنقدر اذیتم میکند تا راضی شوم.
 
من نمیتوانم به شوهرم نه بگویم و این خیلی ناراحتم میکند.رفتارهای شهراد مرا اذیت میکند. چرا شهراد هیچ گاه صبرنمیکند تا من یک بار برای رابطه زناشویی پیش قدم باشم؟

نمی گویم از رابطه زناشویی لذت نمیبرم – او واقعا مرد جذابی است– اما من هم میخواهم بعضی اوقات خودم برای رابطه زناشویی اقدام کنم.وقتی میبینم که نمیتوانم در آن لحظات از لحاظ احساسی با وی ارتباطبرقرار کنم از دست خودم عصبانی میشوم.
18 ساله بودم که یکی از دوستانم مرا به شهراد معرفی کرد. بلافاصلهعاشقش شدم ؛ او پسری 20 ساله ،  و یکی از مهربانترین و دستو دل بازترین پسرهایی بود که تا کنون دیده بودم . ما از نظراخلاقی و احساسی بهم شباهت داشتیم. به خاطر همین عاشق همدیگرشدیم.  یک سال بعد ما با هم ازدواج کردیم.

سالهای سختی داشتیم ، هر دو ما جوان بودیم و در بسیاری موارد بی تجربه؛ شهراد ساعتهای زیادی در طول روز کار میکرد ، او در حرفهخانوادگی اش تجهیزات لوله کشی فعالیت میکرد . من هم در حال تمامکردن درسم بودم بنابراین نمیتوانستیم وقت زیادی را با همبگذرانیم. 
 
نازی ادامه میدهد
اختلافات ما مثل تمام زندگیهای مشترک با شروع زندگی مشترکشروع شد اما با باردار شدن من رابطه ما بهتر شد . من و شهراد تمامانرژی مان را برای بزرگ کردن مانی گذاشتیم ، الان مانی 13ساله است. همچنانکه روابط مان بهتر میشد ، خانواده مانگسترش پیدا کرد و الان چهار فرزند داریم. الان در خانهبه تربیت فرزندان مشغول هستم و زندگی ام را دوست دارم، شهراد هم از شغل خود راضی است .

بعد از اینکه آخرین فرزندم بدنیا آمد ، ناگهان متوجه شدیم کهاوقات سختی را پیش رو داریم. شهراد از کار اخراج شد و در یککارخانه داروسازی مشغول بکار شد ، کاری سخت با حقوق ناچیز؛بنابراین من هم مجبور شدم تا در یک شرکت ارتباطاتی مشغول شوم تادرآمدمان را افزایش بدهم. در این برهه زمانی بود که از لحاظ مالی درموقعیت بسیار بدی قرار داشتیم ، بچهها نمیتوانستند در جشن تولددوستان شان شرکت کنند چون پولی برای خریدن هدیه نداشتیم وآنها هم نمیتوانستند بدون هدیه به جشن دوست شان بروند. اوضاع بداقتصادی روی روابط ما هم تاثیر بدی گذاشت، اما هیچ چیزباعث نمیشد که شهراد از رابطه زناشوییی اش دست بردارد.

شهراد در روابط زناشویی یک ماجراجوی پرهیجان بود، همیشه دوستداشت موقعیتها و روشهای جدید را امتحان کند. من تسلیم شهراد میشدم ،چرا که بعد از آن اتفاقی که برایم افتاده بود خودم راگناهکار میدانستم و درخواستهای شهراد را رد نمیکردم. البتهاگر درخواستهای شهراد را رد میکردم او به طرز دیوانه واری عصبانیمیشد. بنابراین من سعی میکردم که آرامش را در خانه برقرار کنم و با اومخالفت نکنم.
 
بعضی اوقات با اینکه پول زیادی در خانه نداشتیم برای بچههاکفش و لباس جدید میخریدم. هیچ وقت به شهراد چیزینمیگفتم ولی او از طریق چک کردن حسابها متوجه میشد ، و آنوقت بود که داد و فریاد میکرد. جالب اینجاست که بعد از دعوا از منتقاضای رابطه زناشویی داشت.


درخواستهای غیرمنطقی و زیاده خواهانه رابطه زناشوییی شهراد وعصبانیتهایش تبدیل به مشکلات بزرگ زندگی ما شده اند. درمقابل فرزندانم چیزی بروز نمیدادم اما در درونم از اینزندگی خسته شده بودم. آرزو میکردم میتوانستم رابطه ام را باشهراد قطع کنم. 
 
 
شهراد میگوید
همسر من خیلی چیزها را از من پنهان میکند
در تمام این سالهایی که با هم زندگی کردیم ، همسر من هیچوقت در مورد رابطه زناشویی با من صحبتی نکرده است. در حقیقت ، اوهمیشه مشتاق به نظر میرسد. اگر مشتاق نبود ، تقاضای مرا رد میکردمگر نه؟ من فکر میکنم او باید خیلی هم از من متشکر باشد که منبعد از اینهمه سال هنوز هم او را به همان زیبایی و جذابیتی که روز اولمان دیدم میبینم.

خب ، نازی را سرزنش نمیکنم که احساساتش را با یک مشاور درمیانگذاشته است. اما همسر من کارهایی میکند که همه را از منپنهان میکند ؛ من از این رفتار او دیوانه میشوم. برای مثال ،صورتحساب و کارتهای بانک را از من پنهان میکند ، میخواهد که منمتوجه خرج کردنهای او نشوم. برخی اوقات برای بچهها و خانه بیرویه خرج میکند. در طول پنج سال گذشته ، پول زیادی صرفهزینههای بی مورد کرده است. حتی یکبار از خواهرش قرض کرد تا یکصورتحساب را بپردازد و هیچ وقت آن پول را به خواهرشنپرداخت. زمانیکه من متوجه این موضوع شدم ، خیلی عصبانی شدم.نازی عادات بد دیگری هم دارد . او خیلی فراموشکار است. علاوه براین هیچ محدودیتی برای بچهها تعیین نمیکند و مرا هم از اینکار منع میکند.
من همسرم را دوست دارم ، همیشه شخصیت و رفتار او را ستایش میکنم. اماجدا از روابط زناشویی مان ،من از زندگی زناشویی ام راضینیستم

درست است که من از همان ابتدا در رابطه زناشویی مان پیش قدم بودماما بگذارید توضیح بدهم : من هیچ وقت نازی را به این کارمجبور نکردم. درست است که میخواستم او به تقاضای من جواب مثبت بدهداما اگر او درخواست مرا رد میکرد برای من قابل قبول بود. درستاست که من آدمی هستم که در رابطه زناشویی زیاده طلبم اما دیونیستم.   
 
شهراد ادامه میدهد
زمانیکه من و نازی ازدواج کردیم ، کارمند شرکت حقوقی پدرم بودم ،12 ساعت در روز کار میکردم و در کلاسهای مدیریتی شرکت میکردم.میدانستم که ازدواج در این زمان برای ما کار آسانی نبود . نازی ناراحتبود که من زمان زیادی را در خانه نمیگذرانم، اما من این کارها رابرای او و زندگی مان انجام میدادم.

زمانیکه پدرم فوت کرد ، برادر بزرگترم به خاطر اختلافی کهدر مورد روشها ی مدیریتی او با هم داشتیم مرا اخراج کرد. بلافاصله یککار در یک شرکت داروئی پیدا کردم ، اما در آمد من تقریبا نصف آنزمانی شده بود که در حرفه خانوادگی ام مشغول بکار بودم. آن دورانیکی از سخت ترین مراحل زندگی ام بود. 
اوضاع در خانه به مراتب بدتر بود. من به نازی اعتماد نداشتم ودفترچه بانک را چک میکردم ، حالا پسر دوم مان هم مثلمادرش پنهان کاری میکند. از مادرش درخواست کرده بود که یک جفتکفش اسکیت گران قیمت برایش بخرد و او را در کلا سهای اسکیت ثبتنام کند و نازی علیرغم اینکه میدانست ما در موقعیت مالی مناسبی نیستیماین را کار را کرد. زمانیکه متوجه این موضوع شدم به شدت عصبانی شدم وبا او دعوا کردم.

میدانم که از نظر رابطه زناشوییی زیاده خواهم ، اما اخیرا به یکپزشک مراجعه کردم تا بتوانم خودم را کنترل کنم. توصیههای او کمکزیادی به من کرد ، و او بود که به من و نازی توصیه کرد تا به یک مشاورمراجعه کنیم . شاید ما در روابط مان دچار اشتباه شده ایم وامیدوارم مشاور بتواند به ما کمک کند تا بتوانیم مشکلات مان را حلکنیم.
 


مشاور میگوید
تعادل قدرت
درگیری برای تصاحب قدرت بین زوجهای جوان بسیار مرسوم است. مشکلشهراد و نازی شاید در ظاهر مشکل ارتباط زناشوییی باشد ، اما در حقیقت، آنها بین شخصیت متجاوز و منفعل خود درگیر هستند.

شهراد آمرانه  نیازهایش را از نازی مطالبه میکند- به جای اینکهبا یک روش آرام تر این کار را انجام دهد. نازی در برابر شوهرش مخالفتینمیکرد. این رفتارها یک چرخه ناتمام بود: هر چه شهراد بیشتراز نازی تقاضا میکرد ، بیشتر نازی در سکوت کینه او را به دلمیگرفت. با این حال ، من اعتقاد دارم که اگر از همان اولسهم خود را از مشکلات شان میپذیرفتند ، رفتار ناخوشایندشان بایکدیگر تغییر پیدا میکرد.
ابتدا ، این زوج باید رابطه رابطه زناشویی شان را اصلاح میکردند .اگر این زوج نخواهند ببینند که چگونه رفتارشان باعثبوجود آمدن واکنش منفی دیگری میشود ، رابطه شان زودتر از درونپوسیده و خراب میشود.
در قدم بعدی ، ما نقش خانواده دو طرف را در شکل گیری شخصیت ایندو نفر بررسی کردیم. شهراد فرزند یک خانواده بسیار موفق و سختگیر بود و شهراد با این ذهنیت رشد کرد که طبق انتظارات خانوادهاش زندگی کند و مسیر شغلی آنها را دنبال کند. برای اینکه ناامیدیشغلی خود را فراموش کند ، در خانه پرخاشگر و ستیزه جو شد ،و حتی نمیدانست که در طلب رابطه زناشویی از همسرش بیش از حد متوقعاست. بعد از اینکه شهراد این موضوع را متوجه شد ، بسیار شرمنده شد وقول داد که بیشتر به احساسات همسرش توجه کند.
نازی مانند پدرش فردی سربزیر و متواضع بود ، اما مانند مادرشراههای نادرست بسیاری را امتحان میکرد. در وهله اول ، نازی قبولنمیکرد که شخصیتی انفعالی دارد ، اما بعد از چند جلسه این واقعیترا پذیرفت ، و متوجه شد که با خرج کردنهای بیهوده نباید شوهرش رادر فشار مالی میگذاشت. نازی تصمیم گرفت که از این پسدر روابط  جنسی خودش پیش قدم بشود . من به نازیگفتم تو فکر میکردی شهراد از تو فقط به عنوان همسری برای ارضاینیازهای جسمی اش میبیند در صورتیکه تو هم همان رفتار را با شهرادداشتی و او را به چشم بانک پولی نگاه میکردی".

مشاور ادامه میدهد
شهراد نیاز داشت که نیازهای جسمی اش را کنترل کند و مهارتهای ارتباطیاش را بهبود ببخشد. به جای اینکه نازی را به خاطر خرجهای پی درپی سرزنش کند سعی کند که نازی را تشویق کند تا با همدیگر درمورد خرج کردن و برنامه ریزی مالی اقدام کنند.
 

علیرغم  درگیری شدیدی که این زوج با یکدیگر داشتند ،بهآنها توصیه کردم که در مقابل فرزندان شان با یکدیگر بحث و جدلنکنند. خیلی مهم است که پدر و مادر در مورد روشهای تربیتی واموزشی با یکدیگر موافق به نظر برسند. نازی سعی میکرد از این بهبعد شهراد را در مورد کارهایی که بچهها میکنند مطلع کند . برایحل مشکل به شهراد پیشنهاد کردم که به پسرش توضیح بدهد کهکلاس اسکیت برای ما هزینه زیادی دارد و اگر تو نخواهی به طورمرتب سر کلاسهایت حاضر شوی در قبال هر جلسه ای که غیبت میکنی به ماضرر میزنی. شهراد این توضیحات را به پسرش داد و او نیز دیگرهیچ اصراری برای شرکت در کلاسهای اسکیت نکرد.
بتدریج اشتیاق رابطه زناشوییی شهراد نیز کاهش پیدا کرد ، و نازینیز از این موضوع ارامش بیشتری به دست آورده بود. بعد از چندماه  ، نازی در جلسه ای به من گفت " تازگیها بهنیازهای شهراد جواب مثبت نمیدهم مگر اینکه واقعا دلم بخواهد وحوصله اش را داشته باشم . و این باعث شده رابطه زناشویی مان کمتر ازقبل شود و الان به جایی رسیده ایم که اغلب من در آغاز رابطه زناشوییپیش قدم میشوم". علامت خوب دیگر این بود که نازی دست از خرجکردنهای بیهوه برداشته بود. شهراد میگوید:" هنوز هم منصورتحسابها و شارژ ساختمان را میپردازم. اما دیگر روی خرج ومخارج کنترلی ندارم  و این واقعا اوضاع را برای من و نازی آسانتر کرده است.
در نهایت ، نازی و شهراد دوباره احساس کردند که عاشق یکدیگر شدهاند. انگار که تازه ازدواج کرده اند و خانواده تشکیل داده اند.به آنها توصیه کردم که مرتب با یکدیگر بیرون بروند ، اکنون شهرادو نازی دو بار در ماه با همدیگر بیرون میروند و این کار به بهبودرابطه شان کمک زیادی کرده است.
اکنون نازی و شهراد بعد از دو سال که از جلسات مشاوره شان میگذردآماده اند که به تنهایی به جنگ با مشکلات شان بروند ، البته هنوزهم شهراد را به طور جداگانه ملاقات میکنم تا بتواند مشکلات کاریاش را نیز حل کند. هر دو نفر آنها در زمینه بهبود رابطه شانپیشرفت قابل ملاحظه ای کرده اند و آنقدر با هم صمیمی هستند کهحتی قبل از ازدواجشان نیز رابطه ای به این خوبی نداشته اند. سال بعد ،میخواهند جشن پانزدهمین سالگرد ازدواج شان را برگزارکنند . نازی میگوید تغییراتی که در شهراد صورت گرفته رابسیار دوست دارم ، و الان نیز در مورد خودم احساس بهتری دارم . نسبتبه آینده مان بسیار خوش بین هستم ، و میدانم که آماده تغییراتبزرگی در زندگی مان هستیم.
پایگاه اطلاع رسانی تنظیم خانواده



کلمات کلیدی :
X بستن