سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ناسازگاری در زندگی زناشویی

ناسازگاری در زندگی زناشویی













ناسازگاری در زندگی زناشویی

متأسفانه هنوز در جامعه ما ازدواج های تحمیلی، شرایط سنی نامتناسب وازدواج مجدد دیده می شود و هنوز بسیاری از جوانان تنها با دل خودپا پیش می گذارند و وارد زندگی زناشویی میشوند.

با اتخاذ روش های ساده می توان از بروز بسیاری اختلافات جلوگیریکرد.
متأسفانه هنوز در جامعه ما ازدواج های تحمیلی، شرایط سنی نامتناسب وازدواج مجدد دیده می شود و هنوز بسیاری از جوانان تنها با دل خودپا پیش می گذارند و وارد زندگی زناشویی می شوند.آنچه در اینجا به آن می پردازیم، آیین همسریابی نیست، بلکهقصد داریم با بیان دلایل اصلی بروز اختلاف میان همسران و روش هاییساده برای احتراز از آنها، قدمی در راه بهبود بخشیدن به روابط داخلیخانواده برداریم.
در حالی که امروزه بیشتر ازدواج ها با عشق صورت می گیرد و هر دوطرف قصد دارند به یکدیگر و تعهداتشان در مقابل هم احترامبگذارند، اما در طول زمان مسائلی پیش می آید که می تواند بهجدایی، یا یک زندگی مشترک بدون احساس، عشق و همراهی منجر شود.علی رغم کوشش های همسران - بیشتر به خاطر وجود بچه ها - براینرسیدن به مرحله جدایی، بسیاری از پیوندهای زناشویی به طلاق رسمیو درصد بالایی از مابقی نیز به طلاق عاطفی منتهی می شود. ازدواج یکمبارزه است که امکان بروز پیش آمدهای منفی در آن بسیار است، یکزوج دانا باید بتوانند آنها را بشناسند، پیش بینی کنند و به آنهارسیدگی نمایند.
خشم می تواند به شکل هایی چون ضعف، بی ارادگی و تسلیم نیزبروز کند. ترک کردن احساسات و زندگی مانند یک مرده متحرک نیزبرای یک رابطه همانقدر خطرناک خواهد بود و در یک کلام، رابطه را خواهدکشت.


اما عوامل مشکل آفرین چه هستند؟
به بخشی از این مسائل توجه کنید:

- اعتماد به نفس اندک و احترام نگذاشتن به خود می تواند رابطه ایرا پایه گذاری کند که در آن، این شخص مدام در حال تعریف وتمجید از طرف مقابل خود است. چنین شرایطی بالاخره او را خستهخواهد کرد و فرد با شنیدن کوچکترین تعریف و تمجیدی، به کــسی غیراز همسر خود متمایل خواهد شد.
- داشتن تعریفی خشک و انعطاف ناپذیر از نقش همسران در زندگیبه طوری که هیچ فضایی برای آزادی عمل، تغییر و تحول و رشد شخصیتافراد باقی نمی گذارد. هنگامی که یکی از طرفین اجباراً نقشیرا بپذیرد که با خود او متفاوت است، صمیمیت و تبادل نظر بینزوجین کاهش می یابد. مثلاً خانمی که مدرک فوق لیسانس دارد، مجبور بهخانه داری شده و می خواهد پس از این که فرزندانش به سن مدرسهرسیدند، وارد بازار کار شود، یکی از موارد متعددی است که شخص در جاینادرست قرار گرفته و ناخشنود است.
- کوشش برای رسیدن به کمالی که با تعاریف فرد مقابل جور دربیاید و بهعبارتی تبدیل شدن به کمال مطلوبی که از خود واقعی شخص فرسنگ هافاصله دارد.
اگر گفتگو و ارتباط فاقد صداقت بوده، و دو طرف راحت وباز و با حفظ احترام متقابل با یکدیگر برخورد نکنند و توقعاتنامعقول را وارد بحث کنند، مشکل همچنان باقی خواهد ماند. واگر مسئله اصلی این باشد که یک نفر به چیزی تبدیل شود کهنیست، اصولاً مشکل حل نخواهد شد و بحث به جایی نخواهد رسید.

- یک تأثیر منفی بچه دار شدن می تواند این باشد که شوهر، از شخصشماره یک همسر خود، به شخص شماره دو تنزل می کند. در همین زمان است کهزن احساس می کند شوهرش به او بی توجهی می کند و زحماتش را در امرنگهداری از فرزند نادیده می گیرد. هر قدر که این حس متقابلکم ارزشی در زوج قوت بگیرد، فرزندان به نظر آنها بیشتر تحمیلی میآیند و روابط خانواده به طور فزاینده ای سست می شود.
تابلو THE LOVERS اثر پیکاسو (این تابلو زنی را نشان می دهد کهبه همسرش تکیه کرده)


- تعریف سنتی نقش زن، این است که از یک وابستگی به وابستگیبعدی منتقل می شود و این می تواند برای مردی که ذاتاً ضعیف است و نمیتواند بار سنگین زندگی را به دوش بکشد، ناگوار باشد.بسیاری از زنان با پیشینه سنتی، خود را در سایه مردان شناختهاند، اول پدر، بعد نامزد، شوهر و بالاخره پسر. این زنانبیشتر به ظاهر خود می پردازند، مدام در باره ضعف و ناتوانی خودصحبت می کنند و ممکن است دچار حسادت شدید هم باشند. این مورداخیر می تواند یک عامل مزاحم و دائمی باشد که حتی در زمانی که شوهروفادار و صادق است نیز، حضور دارد.
- در جوامع امروز ممکن است نقش های سنتی زن و مرد معکوس شود و این زنباشد که شغلی مهم و پردرآمد داشته و مرد تنها برای انجام وظایفزناشویی حضور دارد. زن در چنین شرایطی، ممکن است به سمت مرددیگری که از نظر شغلی قدرتمندتر از اوست، جلب شود و علاقه خود رابه شوهرش از دست بدهد.

ازدواج با کــسی که او را نه برای آنچه هست، بلکه برای آنچهمی خواهیم از او بسازیم، می خواهیم، کاری بسیار خطرناک است. تغییردادن، اصلاح کردن و مانند آنها، از جمله رفتارهایی است که موجب دلسردیشده و نشانه عدم رضایت از شریک زندگی است.
- نداشتن ارتباط کلامی و تبادل نظر صحیح قبل و بعد از ازدواج. بیشترافراد گفتگو درباره مسائل ظریف حیاتی درباره مذهب، بچهدار شدن، تحصیلات فرزندان، نیازهای جنسی و عوامل ناسازگاردیگر را جدی نمی گیرند و از انجام آن طفره می روند. آنها بهغلط تصور می کنند که عشق بر تمام این مشکلات پیروز می شود و هراختلافی را حل می کند.
- جا به جایی ناسازگاری های زناشویی به این ترتیب که اختلافات،خواسته ها و اهداف متفاوت زوج، در شخص سومی که معمولاً فرزند ارشدآنهاست، متجلی می شود. این فرزند هیچ راه فراری ندارد و در یکموقعیت نامعقول گرفتار شده است. یکی از این موارد متهم کردنفرزند به صفات ناپسند یکی از والدین است «تو مثل پدرتتنبلی»، «تو هم مثل مادرت منطق سرت نمی شود» و ... این فهرست می تواندتا مدت ها ادامه پیدا کند. متأسفانه این روش در حالی که موجبرضایت زن و شوهر می شود، فرزند بخت برگشته را با انبوهی از انواعصفات ناگوار و اغلب نادرست، بمباران می کند.
- خشم نا بجا موجب می شود که مدام اشخاص مورد علاقه خود را برنجانیم.ابراز نادرست خشم ناشی از مشکلات شخصی در محل کار یا عدم رضایت از نقشخود در خانواده در اکثر موارد، شخص بی گناهی را آماج تیرهای خشمما قرار می دهد. البته افراد اندکی وجود دارند که بر روی واقعیت تمرکزمی کنند و دیگران را مقصر نمی دانند، اما بیشتر ما، در این دستهجا نداریم.
- گاهی همسران برای حفظ رابطه ای که به نظر مطلوب می رسد، ازموارد مهمی چون جنبه های شخصیتی، زمینه خانوادگی، مذهبی،نژادی، تحصیلی و...سرسری می گذرند در حالی که چنین مواردیمی توانند در رابطه نقش بنیادینی داشته باشند. همچنین، رفتارهاییکه در گذشته با وجود عجیب بودن، برایمان جذاب بود، جذابیت خود رااز دست می دهند و کاملا زجر آور می شوند.
- شیوه های متفاوت برخورد با مسائل، به خصوص در حالی که هر دو طرف ازاعتماد به نفس اندکی برخوردار باشند، می تواند به حالتی تبدیل شود کهدو طرف مدام یکدیگر را مقصر دانسته و نسبت به هم بی اعتماد شده واحترام خود را از دست می دهند.
- مردان تمایل دارند که در گفتگوهای خود از دلیل و منطق وبازگو کردن کلمات قصار خردمندانه استفاده کنند، در حالی که زناندر سطح احساسات گرایانه تری به گفتگوی خود شکل میدهند. یک مشکل رایج بین همسران، حرف زدن بدون شنیدن است. اگرهنگام گفتگو، نکته ای ناشنیده باقی بماند، صداها اوجمی گیرد، خشم بر هر دو طرف مسلط می شود و گفتگو به بنبست می رسد.
- افراد با کــسب عادات و روش های توهین آمیز و تهاجمی و به کار بردنمکرر آن، ضررهای جبران ناپذیری به زندگی زناشویی خود واردمی کنند. ممکن است طرف مقابل چنین افرادی مدتی با بردباری ومدارا رفتار کند تا همسر خود را حفظ کند، اما این حالت به تدریج ازبین می رود.
- کوشش در راه تغییر افراد تا حدی که خارج از تحمل آنان باشد.گوشه و کنایه زدن مداوم در باره وزن، بی اطلاعی از موضوعی خاص،رمانتیک نبودن، بی علاقگی به ورزش و ... از جمله مواردی هستند کهدر این دسته می گنجد. ازدواج با کــسی که او را نه برایآنچه هست، بلکه برای آنچه می خواهیم از او بسازیم، میخواهیم، کاری بسیار خطرناک است. تغییر دادن، اصلاح کردن و مانند آنها،از جمله رفتارهایی است که موجب دلسردی می شود و نشانه عدم رضایت ازشریک زندگی است.

به وجود آمدن خشم
عوامل متعدد بالا می توانند موجب بحث های طولانی، سخنرانی های یکطرفه، عدم درک متقابل، برداشت های نادرست و فقدان کامل محبت شود. اینمشکلات می تواند زن و شوهر و فرزندان آنان را به طور زیان باری تحتتأثیر قرار می دهد به طوری که اثر آن تا نسل ها ادامه خواهد یافت.


خشم، به طور غیر مستقیم به وجود یک ایراد کلی در زندگی زناشویییا خارج از آن دلالت می کند، اما متمرکز کردن آن بر روی شریکزندگی به این معنا است که یک اشکال اساسی در این رابطه وجوددارد. بیشتر اوقات عصبانیت نتیجه فرعی ِ داشتن حس نادیده گرفتهشدن، تنها ماندن، خوار شدن، غیر منصفانه قضاوت شدن، مورد خیانت قرارگرفتن یا از نظر احساسی ترک شدن است.
خشم نشانه ای از چنین فشارهایی است و تا حد امکان باید آن را باخونسردی و منطق پاسخ داد. ممکن است تمام این احساسات در نتیجهمشکلی حرفه ای(مانند بیکار شدن) پیش آمده باشد و حل آن، شعله هایخشم را از همسر بی گناه دور نگه خواهد داشت.
خشم می تواند به اشکال دیگری چون ضعف، بی ارادگی وتسلیم نیز بروز کند. ترک کردن احساسات و زندگی مانند یک مردهمتحرک نیز برای یک رابطه همانقدر خطرناک خواهد بود و در یک کلام،رابطه را خواهد کشت.


چه می توان کرد؟
شناخت و درک چگونگی تخریب یک رابطه بسیار مهم است.یافتن مشکلی که موجب بروز خشم شده نیز از اهمیت فراوانی برخوردار است.همسران باید مهارت های ارتباطی خود را افزایش دهند، عصبانیت طرف مقابلخود را درک کنند و زنجیر طولانی درگیری ها را پاره کنند.بالا بردن صدا بلافاصله موجب برانگیخته شدن اقدامات دفاعی بدن دربرابر حمله های روحی و جسمی می شود و سد محکمی در توانایی برقراریارتباط منطقی به وجود می آورد.

یک نفر یا هر دو طرف باید بر موقعیت غلبه کند و مسئولیت کار اشتباهخود را بپذیرد و با صداقت خود، اعتماد و صمیمیت طرف مقابل را جلبکند. اگر یک نفر بتواند جوابگوی مشکل شود و مسئولیترفتارهای مخرب یا نادرست خود را بپذیرد، موجب می شود که طرفمقابل نیز همین رفتار را داشته باشد.

گاهی حضور یک واسطه بی طرف می تواند دو طرف را متوجه چرخهنابودگر خشمی کند که موجب ناتوانی در ارتباط برقرار کردن آنهاشده است. این شخص می تواند اعتماد و صمیمیت را بین زوج برقرار کند.علاوه بر این، این واسطه می تواند محیطی آرام ایجاد کند که در آنمسائل بهتر عنوان شوند و توافق و تفاهم، بدون بروز عصبانیت، حاصلشود.
در نهایت باید گفت که اگر گفتگو و ارتباط فاقدصداقت باشد، و دو طرف راحت و باز و با حفظ احترام متقابل بایکدیگر برخورد نکنند و توقعات نامعقول را وارد بحث کنند، مشکلهمچنان باقی خواهد ماند. و اگر مسئله اصلی این باشد که یکنفر به چیزی تبدیل شود که نیست، اصولاً مشکل حل نخواهد شد و بحثبه جایی نخواهد رسید




کلمات کلیدی :
X بستن